دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد

که وجودم همه پر می شود از وسوسه یک پرواز

تا بیایم سویت

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد

که به هر یک نفسم

نام زیبای تو صد بار بیاید به زبان

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه به هر آمدنی غیر از تو آنچنان شکوه کند

که دلش می خواهد

جامه را برکند و شیون و زاری بکند

دلم از دوری تو گاه چنان بر قفس سینه من می کوبد

که گمان می کنم آخر روزی

او از این سینه بیاید بیرون

به خدا حس مرا هیچ نمی دانی تو

دلم از دوری تو گاه چنان می گیرد که محال است بدانی حالم

کاش ای با من و بی من بوده

لحظه ای چند به جایم بودی تا که حال من پر بسته این تنگ قفس را حتی

بهر یک لحظه فقط یک لحظه

خوب می فهمیدی.....
1391/11/25 - 00:07
پیوست عکس:
lost-without-you-klein.jpg
lost-without-you-klein.jpg · 600x608px, 357KB